دقیقا بعد از رفتن گواردیولا بود که وقتی تیم ، نمی تونست حریفی که یه سر و گردن
از خودش پایین تره رو گلبارون کنه همه هوادارا ، ناخود آگاه یاد پپ می افتادن.
گواردیولا کاری کرده بود که هیچ کس جرئت نکنه بعد اون سکان هدایت بارسا
رو به عهده بگیره. حتی این مسئله خود گواردیولا رو هم خسته کرده بود.
توقعات بی اندازه زیاد بود...
حتی پیروزی های با اختلاف یک گل هم نمی تونست برای هوادار خوشایند باشه.
اختلاف بارسا با تیم های دیگه به حدی بود که با اولین تساوی فصل تیم ، همه
از بحران حرف می زدند. چیزی که بیشتر شبیه یک شوخی بود. فتح جام های
رنگارنگ تو چهار سال حضور گواردیولا اون قدر طبیعی شده بود که کسی فتح جام حذفی ،
آخرین جام فتح شده توسط پپ رو به حساب نمی آورد. گواردیولا بعد از یک فصل نا امید کننده و البته با فتح جام حذفی از بارسا خداحافظی کرد.
نیمکت بارسا هر چه قدر که وسوسه برانگیز بود ، همون قدر هم ترسناک بود.
چیزی به جز بردهای پیاپی و پر گل و نمایش های خیره کننده ی سوپر استارهای بارسا ،
هوادار ها رو راضی نمی کرد ؛ اما کسی که ریسک نشستن رو نیمکت بارسا رو پذیرفت ، تیتو بود...
بیراه نیست اگه نتایج درخشان نیم فصل اول حضور تیتو رو نتیجه ی چهار سال قبل
از اون بدونیم. وقتی دست انداز های نیم فصل دوم شروع شد ؛ کم کم بختک ترسناک
توقعات داشت روی سر تیتو می افتاد. شاید بیماری مهلک تیتو و مصدومیت بهترین
بازیکن جهان در بدترین مقطع از فصل ، باعث شد شعله ی خشم هوادارا بعد از شکست
مفتضحانه ی هفت گله مقابل بایرن دامن تیتو رو نگیره. قهرمانی 100 امتیازی در پایان فصل تا حدودی حواس ها رو پرت کرده بود.
وقتی خبر شوکه کننده ی کناره گیری تیتو به علت بیماری توی بارسلون پخش شد ،
بیشترین چیزی که ذهن ها رو به خودش مشغول کرد این بود که قربانی بعدی نیمکت بارسا
کی می تونه باشه. همون فصل ، خوزه مورینیو ، کسی که شاید کاریزماتیک تر از اون تو دنیای فوتبال
وجود نداشته باشه نتونست فشار ها رو تو مادرید تحمل کنه. جو بارسا اما با ولتاژ به مراتب بالاتر آماده بود
تا جون مربی احتمالی بعدی رو بگیره...
انتخاب راسل برای جایگزینی تیتو چندان عاقلانه به نظر نمی اومد. رقبای راسل ،
این انتخاب رو به نوعی خودکشی برای راسل می دونستن. سرمایه گذاری روی کسی
که تضمینی برای موفقیتش وجود نداشت. مارتینو مثل آدم هایی که تو قرعه کشی بانک ،
برنده ی جایزه ی میلیاردی میشن ؛ در حالی که به خودشون اجازه نمیدادن رویای اون رو
هم تصور کنن ، به طرزی باورنکردنی شانس در خونه شو زد. بی معطلی ساکشو بست ،
به فرودگاه رفت ، پاشو توی نیوکمپ گذاشت تا بشه میراث دار بهترین بارسلونای تاریخ.
مصاحبه ها ، کنفرانس های مطبوعاتی ، رفتن عکسش روی جلد روزنامه ها و مهمترین خبرگذاری های دنیا ،
بدجوری به دهنش مزه کرده بود. روزهای خوشیش تو بارسا اما زیاد پابرجا نموند. خیلی طول نکشید
که مارتینو فهمید ، بارسای به جا مونده از گواردیولا چیزی شبیه به خونه ی شکلاتیه...
وقتی از بیرون نگاش می کنی جذاب و فریبنده ست ولی وقتی واردش میشی احساس می کنی فریب خوردی.
خیلی زود می فهمی که هدایت این خونه ، خواب رو از چشمای هر مربی می گیره.
وقتی اولین جام رو با دو تساوی مقابل اتلتیکو رو به دست آورد ، اولین هشدار ها براش به صدا در اومد.
با اولین پیروزی به عرش میری و با اولین شکست به فرش. سایه ی سنگین گواردیولا همیشه
روی سرت سنگینی می کنه. مقایسه شدن با گواردیولا امانت رو می بره. رو به رو کردن هواداران
با این واقعیت که اون دوران تموم شده ، تلاشی بیهوده ست. همواره در حال مقایسه شدن خواهی بود...
این ها چیزهایی بود که مارتینو به روشنی دریافت کرده بود
اگه تیم نتیجه می گرفت ، از این سوال می شد که چرا مالکیت توپ پایین اومده ؟ اگه مالکیت بالا بود ،
از این سوال می شد که مالکیت بالا بدون خلق موقعیت چه سودی داره ؟ اگه تیم هجومی بازی می کرد ،
از این سوال می شد که چرا عملکرد خط دفاعی ضعیفه ؟ اگه تیم دفاعی بازی می کرد ،
از این سوال می شد که چرا تعداد گل های زده شده پایین اومده ؟
شاید درک این گفته ی گواردیولا که گفته بود " از زمان مربی گری ام در بارسا موهایم
به شدت ریخته و کم شده " برای تاتا چندان مشکل نبود.
اونایی که میگفتن تاتا در قد و قواره ی بارسا نیست ، عملا حرفشون درست از آب در اومده بود.
با حذف بارسا تو مرحله ی یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان آژیرها تو بارسلون براش
به صدا در اومد. با جا موندن از کورس قهرمانی تو لالیگا راه خروجش از بارسا
هموارتر از قبل شد. شکستش تو فینال جام حذفی ، مقابل رقیب دیرینه ،
بدون حضور کریستیانو رونالدو ، پایانی بود بر تراژدی تاتا تو بارسا.
وقتی هنوز روسای باشگاه ، از آینده همکاریشون با تاتا با تردید حرف می زدند
با قاطعیت اعلام کرد که آخرین فصل حضورش تو باشگاهه.
وقتی رفت ، دل هیچ کس براش تنگ نشد...
حالا انریکه باید خودشو خوش شانس بدونه ؛ چرا که زمانی تیم رو به دست گرفته
که روزهای خوش بارسا با گواردیولا تا حدودی از یاد ها رفته. بعد از قربانی شدن
دو مربی قبلی ، کم کم داره به باوره هواداری بارسا می رسه که بارسای گواردیولا
رو باید فراموش کنن. باید تنها به حال ، فکر کنن.
حالا دیگه هوادار به همین راضی ان که تیمشون حریفاشو می بره. همه خوشحال
از سه امتیاز حرف می زنند. دیگه کسی از مالکیت توپ ، گل آوراژ ، خط دفاعی و ... حرف نمی زنه.
انریکه با دست باز داره سیستم بازی تیمشو تغییر میده. بالطبع ، نتایج ابتدایی چندان دلچسب نیست ،
اما دیگه توقعات مثل قبل کشنده نیست که انریکه از ترس اون نتونه ایده هاشو پیاده کنه.
حاصل این تغییر هم اینه که تنوع توی حملات ، به وضوح دیده میشه. خریدهایی که بارسا
تو فصل نقل او انتقالات انجام داده باعث شده مصدومیت یکی دو مهره به پیکره ی تیم ضربه وارد نکنه.
از همه مهم تر ؛ مهره های تعیین کننده به اندازه ای هستن که اگه بازی گره بخوره ،
حضور یکیشون کافی باشه تا گره بازی رو باز کنه. اتفاقی که تو بازی شب گذشته رخ داد.
تو شبی که نه مسی و نه نیمار نتونستن گره گشا باشن این سوارز بود که با پاس گل هاش بارسا
رو از یک شکست متوالی دیگه تو لالیگا نجات داد.
این ها همه باعث میشه نگاه طرفدارا به آینده ی تیم مثبت باشه.
نگاهی که توش بارقه هایی از امیده ، هرچند که هنوز جایی که انریکه از مسی استفاده می کنه
به نظر اشتباهه و توانایی های مسی بیش از چیزیه که در حال حاضر به خاطر استفاده ی نادرست
از نابغه ، نتونسته مثل همیشه به چشم بیاد...
:: موضوعات مرتبط:
حرف حساب ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0